من و دنیای وارونه...

یکی از اون حس های بدی که میشه تجره کرد اینه گاهی یک سری پست ها و نوشته ها میاد تو ذهنتولی نمیایی بنویسی تو وبلاگت و میزاری برای یک تایم دیگه...این حس رو بارها تجربه کردم و وقتی که دلم مخواد بنویسم هیچی از اون حس و حال و هوا یادم نمیاد...الانم جهت خالی نبود نوشته هام می نویسم...!برنامه و کار بسییییییییییار زیاد است...ولی به خودم ایمان دارم... 96 هم در حال تمام شدن و نفس های آخرشه...  , ...ادامه مطلب

  وقتی ننویسی از خودت دور میشی...وقتی ننویسی از احساست دور میش
, ...ادامه مطلب

  ما هممون حس های جورواجور داریم... خوشحالی... ناراحتی... عاشقی... گریه... و.... گاهی بعضیاشون رو ندید میگیریم گاهی نمیشه ندید گرفت... گاهی هم دوست دارن بیان تو زندگیمون...! بعضیاش شاید بهتر باشه بگم بدجور میرن رو اعصاب... بعضی ها هم تورو می برند تو فکر... اینقدر تو فکر که تو حکمت کارای خدا میمونی... گاهی هم یک حس هایی میان سراغت که... که ساعت 3 نصف شب از تنهایی خودت سرت رو میکنی تو بالشتت و بلند بلند گریه میکنی... تا صداتو همسایه ها نشوند... ولی بلند بلند خدارو صدا میزنی میگی چرااااااااااااا.... واقعا چرا اینقدر تنهایی... واقعا چرا..... ناشکری نمی کنم ولی خودش بهتر میدونه ح, ...ادامه مطلب

  اسمش ذهن درگیر هست... گاهی میگن درگیری ذهنی...! زندگیم شده مثل یک موج سینوسی که شامل همین موردی که گفتم میشه! خیلی بده این درگیری اینقدر باشه که نتونی هیچ کاری کنی باهاش! هیچ کار...! و این عذابت میده... عذاب! شاید یک تصادف و ضربه مغزی بتونه یک فراموشی بیاره واسم برای همیشه...   + خیلی تلاش کردم وقتی این پست رو می نویسم اشکم نیاد... ولی نشد که نشد!,ذهن درگیر,ذهن درگیر من,ذهن درگیرم,درگیری ذهن,ذهن درگير,درمان درگیری ذهن,درمان ذهن درگیر,چرندوپرندهای یک ذهن درگیر,استفراغ های ذهن درگیر من ...ادامه مطلب

دلم... دلم... دلم یک نوشته ی خوب می خواهد... ساده.. ساده در حد یک جمله... پر معنی در حد...   + مدتی هست نوشته هام کم شده دلیلی بر مشغله زیادم نیست! شاید جوهر نوشتنم خشک شده!  ,دلم تاب می خواهد و یک هل محکم ...ادامه مطلب